روز پنجم

سلام

یه روز پر کار اما بیهوده !!!!!

اینم یه جورشه دیگه. بالاخره باید سر آدم گرم بشه . نه ؟؟؟؟؟

............

حرف را باید زد ...

درد را باید گفت....

اما آخه من دردم رو به کی بگم ؟؟؟؟؟

همدلی نمی بینم

.........................

برام دعا کنید فروردین داره نزدیک میشه

 

روز چهارم

سلام...

چهار روز گذشت.

زمان سریع مثل برق و باد می گذره...

این ثانیه ها که میره عمر ماست که میره . و من هم یک روز به رسیدن روزی

که منتظرش هستم نزدیک میشم.
ای عشق همه بهانه از توست ...

من خاموشم این ترانه از توست ....

....

امید که همیشه عاشق باشیم و عاشق بمانیم

روز سوم

یه سلام دیگه ...

۱ روز کمتر از یک ماه و نیم مونده به عید و من همچنان روز شماری می کنم.

یکی نیست بگه تو که هیچ تلاشی واسه انجام دادن قول هایی که دادی نمی کنی

پس چرا روز شماری می کنی؟

منتظر چی هستی؟

منتظری اسفند تموم بشه و اول فروردین بشه و همه چیز خراب بشه؟

تمام آرزو هات دود بشن برن هوا ؟؟؟؟

پس به خودت بیا آخه. بجنب. به فکر باش. تکون بخور......

......

می گین چیکار کنم؟ با این که هر روز همهء این حرفا رو به خودم میزنم اما بلا نسبت مثل

یاسین به گوش خر خوندن شده.

برام دعا کنید . واقعا محتاجم به دعا...

تا عید چیزی نمونده...

نرم نرمک می رسد اینک بهار................