-
روز پنجم
چهارشنبه 18 بهمنماه سال 1385 23:05
سلام یه روز پر کار اما بیهوده !!!!! اینم یه جورشه دیگه. بالاخره باید سر آدم گرم بشه . نه ؟؟؟؟؟ ............ حرف را باید زد ... درد را باید گفت.... اما آخه من دردم رو به کی بگم ؟؟؟؟؟ همدلی نمی بینم ......................... برام دعا کنید فروردین داره نزدیک میشه
-
روز چهارم
سهشنبه 17 بهمنماه سال 1385 01:44
سلام... چهار روز گذشت. زمان سریع مثل برق و باد می گذره... این ثانیه ها که میره عمر ماست که میره . و من هم یک روز به رسیدن روزی که منتظرش هستم نزدیک میشم. ای عشق همه بهانه از توست ... من خاموشم این ترانه از توست .... .... امید که همیشه عاشق باشیم و عاشق بمانیم
-
روز سوم
دوشنبه 16 بهمنماه سال 1385 14:32
یه سلام دیگه ... ۱ روز کمتر از یک ماه و نیم مونده به عید و من همچنان روز شماری می کنم. یکی نیست بگه تو که هیچ تلاشی واسه انجام دادن قول هایی که دادی نمی کنی پس چرا روز شماری می کنی؟ منتظر چی هستی؟ منتظری اسفند تموم بشه و اول فروردین بشه و همه چیز خراب بشه؟ تمام آرزو هات دود بشن برن هوا ؟؟؟؟ پس به خودت بیا آخه. بجنب....
-
روز دوم
یکشنبه 15 بهمنماه سال 1385 16:23
سلام... جایی خواندم که : زندگی دو نیمه است: نیمهء اول در انتظار نیمهء دوم و نیمهء دوم در حسرت نیمهء اول. ...... برام دعا کنید ... دعا کنید که الان که در انتظار بهار نشسته ام وقتی بهار میرسد حسرت این روز ها را نداشته باشم.
-
روز اول
شنبه 14 بهمنماه سال 1385 02:30
سلام ... شاید این چندمین وبلاگی باشه که می نویسم اما این بار می خوام روز شماری کنم . روز شماری تا آخر اسفند که یادم نره کارهایی که باید انجام بدم. دعا کنید روز آخر اسفند خوشحال باشم از رسیدن بهار ....